سکانس اول امام رضا
شخصی نزد امام رضا آمد و عرض کرد : آقاجان ما را هم از دعای خیرتون فراموش نکنید. امام هشتم در جواب گفت : مگر من فراموش می کردم که تو یاد آوری کردی ؟ شخص کمی فکر کرد و گفت : بله خب ، درست می فرمایید شما امام امت هستید و بر احوال امت آگاهید و نیازی به یادآوری من نبود. امام رضا رو به شخص گفت :درست نفهمیدی،بگذار برایت بهتر بگویم، آن لحظه که تو در دلت می گفتی ای کاش امام رضا به یاد من هم باشد همان لحظه من دستم را بالا برده بودم و داشتم برای تو دعا می کردم ..... این تو نبودی که یاد امامت افتاده بودی ، این امامت بود که یاد تو افتاده بود!
*********
سکانس دوم خدای امام رضا
تا به حال شده از دست مردم دنیا خسته بشی؟ تا به حال شده از گذر زمان خسته بشی ؟تا به حال شده دنیا برات خیلی کوچک بشه ؟ شده احساس بکنی دوست داری با خدایت حرف بزنی درد ودل کنی ؟! آن لحظه که تو دلت گرفته بود آن لحظه که تو دوست داشتی با خدات مناجات کنی همان لحظه خدا داشت در عرشش تو را صدا می زد! این تو نبودی که دوست داشتی با او درد و دل کنی این او بود که دوست داشت راز و نیاز بنده ی خود را بشنود! این او بود که تو را شب بیدار کرد و گفت از دلت برایم بگو! مگر غیر از این بود که آن لحظه دوست داشتی پرواز کنی ؟ مگر غیر از این بود که این دنیا برات کوچیک شده بود ؟ آن زمان خدا داشت تو را صدا می زد:
ای بنده من کجا می ری؟..... بنده ی من نکنه اشتباه بکنی ؟...... بنده ی من می دونی من چقدر تو را دوست دارم ؟ .... بنده ی من نمی خوای با من حرف بزنی نمی خوای با من درد و دل کنی؟.... بنده ی من، من به حرفهات کامل گوش می دم بیا برای خودم بگو ....بنده ی من نکنه سراغ کس دیگری بروی .... بنده ی من نکنه ناامید بشی...!
*********
سکانس آخر مناجات با خدای امام رضا
خدایا تو چرا من رو صدا می زنی؟ .... تو چرا دوست داری من با این همه گناهم سراغ تو بیام .... خدایا چرا دوست داری حرفهای دل من رو بشنوی؟ .... خدایا چرا اینقدر بنده ای حقیرت را دوست داری؟ .... چه قدر لحظات زیبایی است این لحظات دلتنگی ، زمانی که تو من را می خواندی و من از خودم و این دنیا خسته می شدم و دوست داشتم به سوی تو پرواز کنم .... خدایا تو منرا بار دیگر صدا بزن من هم به حال خودم زار می زنم: ظلمت نفسی
وبلاگ چهارشنبه 15/9 با موضوع "کربلا همین جاست" به روز خواهد شد
اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی. پیاله ام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی . اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم .
آخرین دست نوشته ی دانشجوی شهید ناصر باغانی
تفحص:
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 4
کل بازدید: 204531
رتبه سوم در پنجمین طرح ملی وبلاگ نویسی بوی سیب، رادیو معارف
ح) کلیه حقوق مطالب نزد خدا محفوظ است. بازنشر به هر نحو آزاد
کیف اشتیاقی بهم
شوقا الی رویتک
فاصله تا کربلا
داستان کربلا را بخوان
و ما ادرائک ما لیلة القدر
استقبال
مَن مِثلُک ...؟
کاش شیعه نباشی رمیله
طا را میم الف ح، فقط زود برگرد!
ریز یادواره ها
ما عند الله
ریزواره های کوچه
از دست برفت
فکر کن چه نتهاست